دریچـ ـهـ انتـ ــظار

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

دریچـ ـهـ انتـ ــظار

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

دریچـ ـهـ انتـ ــظار

در طبیعتــــــ رازی نهفته استــــــ؛
راز شکوفاییـــــــ،
بهاری دیگــــــــر،
راز سبز انتظــــــار...
شاعر: امین کوهـــــرو(نیما.آ)
____________________________
چشمها را بر دریچه ی انتظار پلک نمی زنم.
اشکها در بستر گونه ها سرود دلتنگی سر می دهند.
آن سوی وسعت بارانی دل آفتاب یاد تو جاریست.
ساحل ماسه ای دستانم هنوز از عشق تو نمناک است.
نیلوفران خیس از شرم نگاه شعر شادی زمزمه می کنند.
نبض زمان نفس نفس میزند از حسرت دیدارت .
آغوش سرد دشت روزهاست گرمی عشق تو را منتظر است.
بیا که غروب دیگر از غربتش به تنگ آمده است.
بیا دیگر…
اللهم عجل لولیک الفرج...
___________________________
ای رزمنده ای که در فضای سایبری می جنگی؛
برای فشردن کلید های کامپیوتر، وضو بگیر
و با نیت قربة الی الله قلم بزن
بدانکه تو مصداق «و ما رمیت اذ رمیت...» هستی
تو در شب های تاریک جبهه سایبری،
از میدان مین گناه عبور میکنی...
مراقب باش!
به اهل بیت و شهدا تمسک کن!
بصیرتت را بالا ببر که ترکش نخوری!
رابطه خودت را با خدا زیاد کن...
با اهل بیت یکی شو...
و در این راه گوش بفرمان ایشان و مخصوصا رهبرت باش...
وقتی با وضـو پشت کیبورد بنشینی، و بسم الله بگویی
دستانت دیگر در اختیـار خودت نیست ...
می شود وسیله ای برای نوشتن حرف حقی که باید گفته شود
دیگر از گناه فاصله میگیری ، بوی نامحرم را نمیشنوی !
این وضو قدرتی به قلمت می دهد که قلب را سوراخ کند
و به عمقش برود و به دل برسد
جایی که فقط با حرف حق است که می لرزد ...
چهار ستون دل که لرزید ، حرف حق کارش را کرده ...
حالا دیگر نوبتِ دل است که وضو بگیرد ...
بسم الله بگوید و پشت کیبورد بنشیند
و دوباره مُوس را تکان دهد...

پیام های کوتاه
پیوندها
آخرین نظرات

۵۰۳ مطلب توسط «افسر ولایی مهدی(عج)» ثبت شده است

صحنه ی وداع با آبرو...

افسر ولایی مهدی(عج) | پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۳ ب.ظ

دختر گفت : بشمار !

پسرک چشمانش را بست و شروع کرد به شمردن : یک ، دو ، سه ، چهار . . .
دخترک رفت پنهان شود !
آن طرفتر پسر دیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند ، برّه شد و با گرگ رفت . . .
پسرک قصه هنوز می شمارد . . .

دغدغه نوشت: با احتیاط بخونید... این پست لغزنده است... بس که، کلمه به کلمه باریدم و نوشتم...

میدونین منظورم چیه؟؟؟ خواهران و برادران گلم! مراقب خودتون باشید. دوستی های اینترنتی، عاقبت خوشی نداره. آنچه باقی می ماند، کوله باری از حسرت و پشیمانیست که باید بر پشت گذاشت و فرار کرد تا مبادا آبرویمان برود... مبادا دلی بشکنیم... دل شکستن هنر نیست...!

متوجه حرفم نشدین؟! کاری نداره. یه لیوان از کابینت بردار.
خب...
پرتش کن زمین...
خب...
شکست؟!
آره!
حالا ازش عذر خواهی کن!
ببخشید لیوان منظوری نداشتم... !!!
دوباره درست شد؟!
نه...
حالا متوجه شدی...؟؟!

این پست، تجویزی بود از جانب غیرت دینیم که نگران خواهران و برادران ارزشی و دینی خودش هست. امید است در دام های شیطان گرفتار نشویم...

ـــــــــــــ

بازنشر از وبلاگ قبلی خودم(دریچه انتظار)

  • افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره 48 (فراخوان حریم آسمانی) / من و چادرم، دغدغه ها!

افسر ولایی مهدی(عج) | پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۴ ب.ظ

مَن یک دخترم

اَز نوع چادُریَش

مَن خودَم را و خُدایَم را قبول دارم و این برایم اَز تمام دُنیا با اَرزش تر اَست

توی خیابان که راه میروم:

نَه نگران پاک شدن خَط خَطی هآی صورَتم هَستم

وَ نَه نگران مورد قبول واقع نَشدن

تنها دَغدَغِه ام عَقب نَرفتن چادرم هست و بس

مـــــَـــن ســـــاده امـــــــ

مــــــثـــل چـــــادرمــــــ

بـرای با من بودن باید ســـــاده بـــود

تــنــها هــمــیـــن...



منبع: (خاطرات ارزشی)khatereh313.blog.ir

  • افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره 47 (فراخوان حریم آسمانی) / بی‌حجاب می‌مونم تا چشت در بیاد!!!

افسر ولایی مهدی(عج) | پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ب.ظ

این خاطره که میخوام بگم مربوط به اون زمانیه که گشتای بسیج به راه بود...

یک بزرگواری فرمانده تیم ما بود؛ جانباز بود و آزاده یه چشم نداشت یعنی دشمن از جا درش آورده بود.

خلاصه داستان از اونجایی شروع میشه که این فرمانده ما به یک دختر خانوم بی حجاب با کمال آرامش و احترام میگه دخترم حجابت رو درست کن.
دختره هم در کمال پر رویی و بی حیایی میگه: درست نمیکنم تا چشت درآد .
حاجی ما هم در جواب میگه : چشمم در بیاد حجابتو درست میکنی ؟
اونم میگه: آره
حاجی ما هم چشم مصنوعیش رو در میاره میگذاره کف دست دختر!
دختره هم انگار عزرائیل دیده باشه جیغ میزنه و الفرار …
جماعت که معرکه دختر رو میدیدند زدن زیر خنده…

خلاصه بسیجی برای برقراری حیا تو جامعه حاضره چشماشم دربیاره…

یا به قول بانو کنیز بی بی بی حرم،
بسیجی حتی جانش رو بدون اسم و رسم میده و میشه "شهید گمنام"

ـــــــــــــ

منبع: دریچه انتظار



منبع: (خاطرات ارزشی)khatereh313.blog.ir

  • افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره 46 (فراخوان حریم آسمانی) / خاطراتی از شهید آقاسی زاده درمورد حجاب

افسر ولایی مهدی(عج) | پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۰ ب.ظ

_ شاید نامحرم باشه 
حسن به من می گفت:
مادر جان! وقتی من و داداش خونه ایم، درست نیست شما و خواهرم درِ حیاط را باز کنید؛ یا من می روم یا داداش. شاید یک مردِ نامحرمی پشت در باشد؛ خوب نیست صدای شما را نامحرمی بشنود
خیلی حساس بود. با اینکه ما خودمان رعایت می کردیم؛ اما همیشه حواسش بود، مخصوصاً به خواهرش.
(شهاب، ص ۵۶٫)

_ نخواستیم بابا، دکتر نخواستیم!  
در کانادا که درس می خواند، برای معاینه پیش دکتر رفت. آقای دکتر گفت باید داخل اتاق مخصوص رفته و لباس هایش را در بیاورد. حسن وارد اتاق که شد، فهمید مسئولیت معاینه را یک خانم پرستار برعهده دارد. سریع از اتاق زد بیرون.
دکتر تعجب کرده بود. حسن برایش توضیح داد که ما از نظر مذهب خودمان برای ارتباط با نامحرممحدودیت هایی داریم تا زمانی که ضرورتی پیش نیاید، معاینه توسط نامحرم جایز نمی باشد.
آخرش هم گفت: اگر این طوری می خواهید معاینه کنید، همان بهتر که معالجه نشوم!
(شهاب، ص۵۶-۵۷٫)

_ نگاه یا گناه؟
هر خانواده ای برای خودش رسمی و رسومی دارد. ما قبل از عروسی، مراسمی زنانه برگزار می کنیم که معروف است به پاتختی. خانم ها جمع می شوند و در حضور عروس و داماد جشن می گیرند.
مراسم شروع شده بود؛ اما هر چه اصرار می کردیم، داخل خانه نمی آمد! به شوخی گفتم: همه که تو را نمی شناسند، شاید فکر کنند عیب و ایراد داری!
قبول نمی کرد، نمی توانست روبروی آن همه نامحرم بنشیند. جلوی در ایستاد.
می گفت: همین کفایت می کند.
(شهاب، ص ۶۷)

_ لباس زنانه جلوی چشم نامحرم 
همسرش می گوید: خیلی به حجاب اهمیت می داد. می‌گفت: حجابتان حتماً همراه مقنعه باشد. موقعی که برای خرید وسایل سر عقد به بازار رفتیم، به جای اینکه دنبال لباس عروس و آینه و شمعدان برویم، ابتدا برای من مقنعه خریدند.
وقتی منزل مادرشان زندگی می‌کردیم، تأکید داشت با نامحرم صحبت نکنید.
دفعه اول که با اخلاق ایشان آشنا نبودم، لباس ها را در حیاط خانه که محل رفت و آمد بقیه بود، پهن کرده بودم. ایشان خیلی ناراحت شدند و گفتند: لباس های رنگی را بیرون پهن نکن.
من هم لباس‌ها را شب پهن می‌کردم، یا چادر رویشان می‌کشیدم.

_ جوراب بپوشید!!!
زمانی چهره اش در هم می‌رفت که خلاف شرعی می‌دید. اگر موهای یکی از خانم‌های بستگان بیرون بود، خودش را طوری نشان می‌داد که متوجه می‌شدند، او از این وضعیت ناراحت است و گاهی هم تذکر می‌داد.
در مجلس اگر یکی از محارمش بدون جوراب بود، می‌گفت: بروید جوراب بپوشید، اینها صحیح نیست.
وقتی بچه‌های نابالغ می‌آمدند، به خانم ها می‌گفت: خودتان را بپوشانید.

(شهاب، ص ۶۷)

ــــــــــــــ

منبع: خانه حجاب(khaneye-hejab.blogfa.com)



منبع: (خاطرات ارزشی)khatereh313.blog.ir

  • افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره 45 (فراخوان حریم آسمانی) / مواظب باش چادرت رو باد نبره!

افسر ولایی مهدی(عج) | پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۰ ب.ظ

من با اینکه چند سالیه چادریم اما تازه تازه عاشق حجابم شدم...

البته قبلنا هم ازش دفاع میکردم... اما... دلم باهاش نبود!!!

دوست داشتم منم مثل این دخترا راحت باشم؛ البته راحتی نه به معنای هفت قلم آرایشو بی

بندوباری... اما دلم میخواست مانتو بپوشمو چادری نباشه تا جلوی دست و پامو بگیره...

دیگه خسته شده بودم از وضعم... یه روز به خدا شکایت کردم که خدایا... من واقعا دلم میخواد حجابم بهترین باشه... اما یه وقتایی ازش خسته میشم و نمیتونم تحملش کنم... تو رو به فاطمه(س) کمکم کن...
شاید باورتون نشه... اما خدا زودتر از اونی که فکر میکردم درخواستمو اجابت کرد... گفتم که چادری بودم اما از اینایی که با چادر روسریشون تا فرق سرشون میاد... تنها مشکلم همین بود... از نظر رفتار و برخورد با نامحرم خیلی سنگین بودم (و هستم) و اصلا رو نمیدادم... اما تو این قضیه که فقط گردی صورتم پیدا باشه بدجور میلنگیدم...
اما خدا رو شکر از اوایل تابستون درست شدم... اصلا باور نمیکردم یه روز بتونم این چادرو درست سرم کنم... و حالا... عاشقشم بخدا... آرامشی که با این چادر دارم... هیچوقت با مانتو ولو گشاد و بلند ندارم...
اینا رو گفتم که اگه هر کی خواست حجاب برتر داشته باشه از خدا کمک بخواد... مثل من... و من یه روز نشستم به خودم گفتم: مریم! به چیزی که اعتقاد داری عمل کن و دنبال شناختش باش... انقدر تو سردرگمی دست و پا نزن!!!
آهای کسایی که هنوز سردرگمید... بسم لله بگید و پا شید و به چیزی که میدونید بهترینه عمل کنید... برای یه بارم که شده به شیطون و نفستون بلند بگید:نه!!!
تو رو خدا جوگیر نشید و با شناخت و علاقه برید دنبال چادر... داشتم دوستایی که طی یه جوگیری ساده(!)چادری شدن، اما الان از قبلناشونم بدترن!!... به چیزی که رو سرته اعتقاد نداشته باشی باد میبرتش!!!

ـــــــــ

خاطره از: مریم



منبع: (خاطرات ارزشی)khatereh313.blog.ir

  • افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره 72 (فراخوان 1 = 1 + 1) /من و محرم ترین زن دنیا...

افسر ولایی مهدی(عج) | پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۹ ب.ظ

.
.
نیم ساعتی منتظر خانواده عروس بودیم...
قلبم داشت از جا کنده میشد دست و پاهایم سست شده بود....
بالاخره عقد را توی حرم امام رضا خواندیم ...
کل فامیل مشغول روبوسی و تبریک گفتند شدند...
نقل و شکلات روی سر ما ریخته میشد
از ما خواستند که دو نفری به زیارت امام رضا برویم ...
نجابت و حیای همسرم مانع از این شد که دستش به دستم بدهد ...
دوشادوش هم به زیارت رفتیم و برگشتیم ...
خدا میداند چه آشوب و استرسی در دلمان پدید آمده بود
راهی محضر شدیم تا که اسممان در شناسنامه یک دیگر ثبت شود ...
به خانه که رسیدیم مهمان ها آمده بودند ...
نزدیک اذان بود ...
بی تفاوت از مهمان ها با آب حوض وسط حیاط وضو گرفتم و آماده نماز اول وقت شدم ...
به اتاق گوشه حیاط رفتم و نماز را بستم ...
احساس کردم کسی پشت سرم در حال خواندن نماز است ....
سلام را که دادم پشت سرم 
همسرم را دیدم با چادری سفید و چهره ای نورانی و زیبا ...
چنان محو تماشا بودم که گویا تا به حال این همه زیبایی ندیده بودم ...
صدایی نازک و زنانه و مهربان مرا به خود آورد ...
دست را دراز کرد و گفت : قبول باشد
لحظه فراموش نشدنی و بسیار معنوی و لذت بخشی بود!



منبع: (خاطرات ارزشی)khatereh313.blog.ir

  • افسر ولایی مهدی(عج)

طرز نشتسن پوتین در مقابل رهبران جهان!

افسر ولایی مهدی(عج) | پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۲ ق.ظ

افسران - احسنتتت

طرز نشتسن پوتین در مقابل امام خامنه ای(مدظله العالی)

در مقایسه با سایر رهبران جهان!

  • افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره 44 (فراخوان حریم آسمانی) / روایتی عجیب از تشییع پیکر شهید سیاهکالی

افسر ولایی مهدی(عج) | پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۳ ق.ظ

چادر مشکی‌اش را کشیده بود روی صورتش و زار زار گریه می‌کرد؛می‌ گفت: اوضاعم بدجور بهم ریخته بود، همه چیز و همه کس را منکر شده بودم تا اینکه چند شب پیش خواب این شهید را دیدم...
در تمام مسیر تشییع جلو چشمم بود، نا خودآگاه حواسم به رفتارش بود؛ هرجای مسیر، عکس شهید را که می‌دید، جویبار اشک از چشمانش جاری می‌شد. 
حالش خیلی‌ها را منقلب کرده بود؛ به مزار شهدا که رسیدیم، نشست بالاسر قبر خالی...

  • افسر ولایی مهدی(عج)

محورهای نامه دوم امام خامنه ای(مدظله العالی) به جوانان غربی

افسر ولایی مهدی(عج) | دوشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۶ ب.ظ

نامه دوم امام خامنه ای به جوانان غربی - دریچه

یش از ده‌ ماه از نخستین نامه‌ی رهبر معظم انقلاب به جوانان غربی می‌گذرد که ایشان نامه‌ی دوم خود به جوانان غربی را نیز نوشتند. نامه‌ی دوم رهبر انقلاب مانند نامه‌ی اول زمانی نوشته شد که فرانسه شاهد وقوع حادثه تروریستی بود. دی‌ماه سال ۱۳۹۳ فرانسه شاهد سلسله حوادث تروریستی و حمله به مجله‌ی «شارلی ابدو» بود که تصاویر موهنی از پیامبر اسلام منتشر کرده بود. حمله به شارلی ابدو موجی از تفکرات ضد اسلامی و اسلام‌هراسی را در غرب به خصوص در اروپا ایجاد کرده بود. تنها دو هفته بعد از این اتفاق تروریستی، رهبر انقلاب در نامه‌ای خطاب به «جوانان اروپا و آمریکای شمالی»، ارائه‌ی تصویری ترسناک از دین مبین اسلام را «سیاه‌نمایی گسترده» علیه اسلام نامیده و از جوانان غربی خواستند «شناخت مستقیم و بی‌واسطه از اسلام به دست بیاورند.» اکنون نامه‌ی دوم ایشان به جوانان غربی نیز زمانی نوشته شد که بار دیگر فرانسه شاهد حادثه‌ی تروریستی بود. رهبر انقلاب در نخستین جمله‌ی نامه‌ی دوم خود به جوانان غربی نوشتند: «حوادث تلخی که تروریسم کور در فرانسه رقم زد، بار دیگر مرا به گفتگو با شما جوانان برانگیخت.» 

 
* اهداف نگارش نامه دوم
هدف نامه‌ی اول رهبر انقلاب به جوانان غربی، درخواست و دعوت برای شناخت بی‌واسطه از اسلام بود. اما به نظر می‌رسد هدف از نگارش نامه‌ی دوم یادآوری این نکته‌ی مهم است که «تروریسم، درد مشترک» جهان اسلام و غرب است. هدف دیگر نگارش نامه‌ی دوم شاید بیان این مطلب است که اگرچه افراط‌گرایان اسلامی حادثه‌ی تروریستی پاریس را رقم زدند اما همین گروه‌های افراطی توسط قدرت‌های غربی به‌خصوص «آمریکا» ایجاد و تقویت شدند. رهبر معظم انقلاب در این خصوص نوشتند: «امروز کمتر کسی از نقش ایالات متحده آمریکا در ایجاد یا تقویت و تسلیح القاعده، طالبان و دنباله‌های شوم آنان بی‌اطلاع است.» 
 
نادیده گرفتن خشونت رژیم صهیونیستی سبب عادی شدن خشونت توسط این رژیم جنایتکار شده است. به عبارت دیگر، خشونت علیه مردم فلسطین به موضوعی عادی و تکراری برای دولتمردان و شهروندان غربی تبدیل شده که حالا دیگر به سبب تکرار مدام آن، احساسات انسانی را برنمی‌انگیزد. شاید بزرگ‌ترین گناه رژیم صهیونیستی را بتوان همین عادی‌سازی قتل و کشتار انسان‌ها در جهان دانست.
  • افسر ولایی مهدی(عج)

یک دقیقه سکوت / دلنوشته حجاب

افسر ولایی مهدی(عج) | يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۶ ب.ظ

...::یک دقیقه سکـــوت:: ...

به احترام تمام گوش هایی که

زیر شال و چادر همیشه گرما را تحمل کردند

اما باز طعنه شنیدند ...

...:: یک دقیقه سکـــوت ::...

به احترام تمام چشم هایی که در خیابان به

آسفالت ها خیره شدند

اما باز تمسخر دیدند ...

...:: یک دقیقه سکـــوت::...

به احترام لب هایی که در جواب به تحقیرها فقط لبخند شدند ...

...:: یک دقیقه سکـــوت::....

به احترام تمام چادری هایی که در این هیاهوی زمانه ، فرشته باقی ماندند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"پی نوشت":
در دنیا رسم است برای انسان های مظلوم یک دقیقه سکوت میگیرند، پس به سلامتی محجبه هایی که تمام مسئولان در حمایت از آنها سال هاست که سکوت کردند.

متن از: بانو

  • افسر ولایی مهدی(عج)

جامانده از قافله ی یار...

افسر ولایی مهدی(عج) | يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۰ ب.ظ

افسران - کسانیکه از کربلا جاموندید و از آقاتون گله دارید ،حتما اینو بخونید

روزی شاگرد امام صادق علیه السلام نزد ایشان آمد وپرسید مطیع امر امام یعنی چی ؟

امام سیبی را که در دست داشتند به دونیم مساوی تقسیم کردند وجلوی شاگردشان گذاشتند وفرموندند ،نیمی از این حلال
ونیمی حرام است.

شاگرد با تعجب پرسید چرا ؟!
امام فرمودند :

کسی که مطیع امر امامش باشد هر چه را امام بگوید بی چون وچرا وبدون شک میپذیرد اگر تو مطیع واقعیه امامت باشی نباید شک کنی وبپرسی چرا آن قسمت سیب حرام است.

اگر مطیع واقعی هستید هر چه را سید الشهدا برایتان مقدر میفرماید با جان ودل بپذیرید حتی اگر آخر آن به نرسد...
ارباب ما مهربان تر از آن است که گوشه چشمی به ما نکند..حتی با بار سنگین گناه...

بی شک مصلحت آنان از دلتنگیه ما برتر است،پس دل بسپارید به مصلحت...بالاخره این شهر پر از فتنه هم حسینی و هیئتی میخواهد...

پس سر تعظیم فرود بیاوریم در برابر مصلحت...

وهیچ گاه از امامتان نپرسید چرا برای همه جا بود وبرای من نبود...

ان شاالله قسمت و روزیِ همه...

هر چند تحمل فراق کربلا کار آسانی نیست ولی ...

عشق یعنی عاشق دلبر شدن ...

آنچه را او آن شدن...


پ.ن:مداحی کربلایی نریمان پناهی-بگو چیکار کنم که ب منم کنی..؟!؟!

ــــــــــــــ

متن از: بانو



  • افسر ولایی مهدی(عج)

شایعه جدید: سردار سلیمانی به شدت زخمی شده/ سپاه: تکذیب می شود

افسر ولایی مهدی(عج) | دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۰ ب.ظ

سخنگوی سپاه زخمی شدن سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران را در عملیات نظامی در شهر حلب سوریه تکذیب کرد.

شایعه زخمی شدن سردار سلیمانی


شایعه جدید رسانه ها: سردار سلیمانی به شدت زخمی شده استخبرگزاری اسپوتنیک روسیه به نقل از روزنامه القدس العربی مدعی جراحت شدید سردار سلیمانی شد.

به گزارش «انتخاب»، سرلشکر پاسدارقاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی در جریان نبردها بر سر شهر حلب سوریه به شدت زخمی شده است.

بر اساس این گزارش سرلشکرسلیمانی بر اثر شلیک موشک های ضد تانک "تاو" (Tow) آسیب دیده ، پس از دریافت کمک های اولیه پزشکی به تهران منتقل شده و اکنون در یک بیمارستان نظامی بستری ودر حال معالجه است.

همچنین سید امیر موسوی، مدیر مرکز تحقیقات استراتژیک و روابط بین‌الملل ایران در صفحه خود در فیسبوک از زخمی شدن فرمانده نیروی قدس خبر داده است.

العربیه: قاسم سلیمانی در حلب زخمی شده است/ کاخ سفید در حال پیگیری خبر زخمی شدن سردار+سند

  • افسر ولایی مهدی(عج)

اتاق کار سردار سلیمانی در سوریه/عکس

افسر ولایی مهدی(عج) | يكشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۰۹ ب.ظ

اتاق کار سردار سلیمانی در سوریه - دریچه انتظار

اینجا محل اتاق عملیات حلب در سوریه است.حسن شمشادی خبرنگار صدا وسیما در سوریه با انتشار این عکس در صفحه فیسبوک خود نوشته است که اینجا محل اتاق عملیات حلب در سوریه است.

  • افسر ولایی مهدی(عج)

نامه ای بی نقطه به سردار سلیمانی / ارسالی

افسر ولایی مهدی(عج) | يكشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۴۸ ب.ظ

نامه ای بی نقطه به سردار قاسم سلیمانی

«وللّهِ الحمد»

سلام سردار

سلام مردِ الهی

سلام معلمِ دلدادگی

سلام اسوه یِ رادمردی

سلام مردِ حماسه

سلام علمدارِ معرکه

سلام سردارِ ممالک

سلام آوایِ ملائک

سلام روحِ طاهر

سلام مردِ ماهر

سلام آرامِ دل

سلام حامیِ آواره ها

سلام دلدارِ دلداده ها

سلام دلداده ی الله

سلام عمارِ عصر

سلام مالکِ علی

سلام سرورِ اهلِ دل

ای سردارِ دل ها:

مدح کرده ام دمادم الله را که هلاک کرده ای اعداء را.آرام کرده ای مأوا را، آسوده کرده ای ممالک را،مسرور کرده ای ملائک را، رها کرده ای هراس را، کامل کرده ای حواس را، آرام کرده ای دل را، حَیّ کرده ای گِل را،هموار کرده ای راه را، مداوا کرده ای درد را و داده ای همواره درسِ مردی، مرد را

  • افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره 41 (فراخوان حریم آسمانی) / به کمک مادرم چادری شدم...

افسر ولایی مهدی(عج) | شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۲۲ ب.ظ

من توی یه خانواده نیمه مذهبی بزرگ شدم یعنی مادرم تا وقت ازدواجش هیچ وقت چادر سر نمیکرده اما بعد از ازدواجش خودش کم کم متوجه شده که چادر چه نوع پوششیه و خودش اونو انتخاب کرده.

وقتی برای مادرم از خاطرات حجاب تعریف می کردم ، مامانم بهم نگاه کرد و گفت: تو هم وقتی بچه بودی همیشه درباره امام زمان (عج) ازم سوال می پرسیدی منم جواب میدادم...

  • افسر ولایی مهدی(عج)