دریچـ ـهـ انتـ ــظار

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

دریچـ ـهـ انتـ ــظار

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

دریچـ ـهـ انتـ ــظار

در طبیعتــــــ رازی نهفته استــــــ؛
راز شکوفاییـــــــ،
بهاری دیگــــــــر،
راز سبز انتظــــــار...
شاعر: امین کوهـــــرو(نیما.آ)
____________________________
چشمها را بر دریچه ی انتظار پلک نمی زنم.
اشکها در بستر گونه ها سرود دلتنگی سر می دهند.
آن سوی وسعت بارانی دل آفتاب یاد تو جاریست.
ساحل ماسه ای دستانم هنوز از عشق تو نمناک است.
نیلوفران خیس از شرم نگاه شعر شادی زمزمه می کنند.
نبض زمان نفس نفس میزند از حسرت دیدارت .
آغوش سرد دشت روزهاست گرمی عشق تو را منتظر است.
بیا که غروب دیگر از غربتش به تنگ آمده است.
بیا دیگر…
اللهم عجل لولیک الفرج...
___________________________
ای رزمنده ای که در فضای سایبری می جنگی؛
برای فشردن کلید های کامپیوتر، وضو بگیر
و با نیت قربة الی الله قلم بزن
بدانکه تو مصداق «و ما رمیت اذ رمیت...» هستی
تو در شب های تاریک جبهه سایبری،
از میدان مین گناه عبور میکنی...
مراقب باش!
به اهل بیت و شهدا تمسک کن!
بصیرتت را بالا ببر که ترکش نخوری!
رابطه خودت را با خدا زیاد کن...
با اهل بیت یکی شو...
و در این راه گوش بفرمان ایشان و مخصوصا رهبرت باش...
وقتی با وضـو پشت کیبورد بنشینی، و بسم الله بگویی
دستانت دیگر در اختیـار خودت نیست ...
می شود وسیله ای برای نوشتن حرف حقی که باید گفته شود
دیگر از گناه فاصله میگیری ، بوی نامحرم را نمیشنوی !
این وضو قدرتی به قلمت می دهد که قلب را سوراخ کند
و به عمقش برود و به دل برسد
جایی که فقط با حرف حق است که می لرزد ...
چهار ستون دل که لرزید ، حرف حق کارش را کرده ...
حالا دیگر نوبتِ دل است که وضو بگیرد ...
بسم الله بگوید و پشت کیبورد بنشیند
و دوباره مُوس را تکان دهد...

پیام های کوتاه
پیوندها
آخرین نظرات

۳۶۳ مطلب با موضوع «هفت سین بندگی» ثبت شده است

راننده آمبولانس صهیونیست ها!

افسر ولایی مهدی(عج) | شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۴۶ ب.ظ

افسران - فرح و صهیونیست ها

راننده آمبولانس صهیونیست ها!

  • افسر ولایی مهدی(عج)

شیخ نمر کیست؟!! / کلیپ کوتاه

افسر ولایی مهدی(عج) | دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ق.ظ

لبیک یانمر

شیخ شهید، آیت‌الله نمر باقر النمر کیست؟!!!

جهت آشنایی با شیخ نمر این کلیپ را دانلود نمایید.

جهت مطالعه تحلیل های مربوط به شهادت شیخ باقر النمر به لینک زیر مراجعه فرمایید...

همه چیز درمورد شیخ نمر

___________

پی نوشت: شیخ نمر، نور خاموش‌ نشدنی و نوای فراموش ‌نشدنی ِ انسانیت و آزادگی و حق‌ طلبی است در دیار به جهل خفته‌ی حکّام فتنه و نفاق و تفرقه و تکفیر... و مهاجرت خونین ِ نفس مطمئنّه ‌اش به سوی جنَت ربّ، سرآغاز سقوط سرکردگان منحوس خائنین حرمین شریفین، آل سعود خبیث و رهایی حرمین شریفین از چنبره‌ ی ظلم و فساد آنان خواهد بود، ان‌شاءالله.

  • افسر ولایی مهدی(عج)

شاعرانه هایی برای شیخ شهید

افسر ولایی مهدی(عج) | دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۳۶ ق.ظ

شاعرانه هایی برای شیخ شهید

در پی اعدام شیخ النمر به‌دست رژیم خبیت آل‌سعود، شاعران انقلاب با سرایش اشعاری به این جنایت واکنش نشان دادند.
این اشعار کامل و بروزرسانی می شوند.



برای مظلومیت شهید بزرگوار آیت الله شیخ نمر:
صدای زنگ تاریخ است در دهلیز تکراریم
قلم بردار تا از داغ دیگر پرده برداریم
قلم بردار تا وقت شفق، از لاله بنویسیم
که خونین دل به پشت در ،کنار زخم مسماریم
قلم باید تمام عمر خون گرید که می بیند
مجسم می شود کرب و بلا ،داغی دگر داریم
تمام واژه هایم رنگ خون دارند صد افسوس
کنار علقمه ای دوست ،در سوگ علمداریم
غمی دیگر نشسته بر جبین آسمان امروز
شبیه میثم تمار، می گوید سرِ داریم
حدیث قصه غم هایمان ،شرحی دگر دارد
اگر امروز در سوگ «نمر» اینسان عزاداریم
دوباره واژه نفرت، اسیر نفس شیطان است
روا باشد که از آل سعود اینگونه بیزاریم
زمان از جوشش فریاد مظلومان لبالب شد
بیا ای منتقم ،بی تاب از این آشفته بازاریم
شمیم مقدم سبز تو در جان جهان جاریست
ببار ای حضرت باران، که با شوق تو بیداریم

محمد مهدی عبدالهی

  • افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره ای از پروفسور سمیعی

افسر ولایی مهدی(عج) | يكشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۲۷ ب.ظ

افسران - سخنی زیبا از پرفسور سمیعی

پروفسور سمیعی: محله‌ی ما یک رفتگر دارد؛ صبح که با ماشین از خانه خارج می شوم، سلامی گرم می‌کند و من هم از ماشین پیاده می‌شوم و دستی محترمانه به او می‌دهم. حال و احوالم را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرسد و مشغول کارش می‌شود. همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است؛ گاهی اوقات که در آسانسور می‌بینمش سلامی می‌کنم و او فقط سرش را تکان می‌دهد و در آسانسور باز نشده، برای بیرون رفتن خیز بر‌می‌دارد؛ به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش‌تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است...

تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد...

  • افسر ولایی مهدی(عج)

یلدای مهدوی...

افسر ولایی مهدی(عج) | چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۳ ب.ظ

افسران - دعا برای ظهور حضرت صاحب الزمان (عج) در شب یلدای مهدوی

پاییز فصل انقلاب فصل‌هاست تمام طبیعت متحیر و مغلوب بغض آسمان میشود.

فصل شاعرانه‌ای که با گریه‌ی ابر دل زمین را می‌برد، انتهای این دلدادگی شبی است بلند شب یلدا بلندترین شب عاشقانه‌هایی است که به یمن آمدن نو عروس سپید جامه زمستان به شادی گرد هم آمده، غزل‌های عاشقانه و نقل لیلی و مجنون میکنیم.

اما امسال شب یلدا مصادف شده با آغاز امامت امام مهدی(عج) که جهان در انتظار اوست و به یمن این تقارن، یلدای امسال یلدایی عاشقانه‌تر داریم.

کمپین اجتماعی عاشقان حضرت ولی‌عصر(عج) این روزها با هشتگ #یلدای-مهدوی در شبکه‌های اجتماعی شکل گرفته است.

کاربران فضای مجازی میتوانند با عوض کردن تصویر پروفایل خود و بازنشر طرح ها و پوسترهای #یلدای-مهدوی به جمع افرادی که در این کمپین شرکت کرده اند بپیوندند.

از : "فاما قیام سرخ"

  • افسر ولایی مهدی(عج)

بمیر ای مسلمان... !

افسر ولایی مهدی(عج) | چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۴ ب.ظ

افسران - بمیر ای مسلمان...!

ﺑﻤﯿﺮ ﺍﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ...!
بمیر ای سیاه پوست..!
ﻣﺮگ ﺗﻮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻢ نمیکند ..!!!
تو جهان سومی هستی..!
حقوق بشر ،سازمان حمایت از حیوانات راه می اندازد!
و منور الفکرها برای کشتار سگ ها در شیراز کمپین ها تشکیل میدهند..!
و برای قربانی کردن گوسفندان در عید قربان ابراز نگرانی میکنند..!
اما تو بمیر...!
اینجا کسی بفکر تو نیست...!
اینجا از تفکر تو میترسند...!
ﺍﺯ ﻣﻨﺶ ﻭ ﺣﺮﯾﻢ ﺍﺧﻼﻕ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﺮﺳﻨﺪ ...!
ﻣﯿﺘﺮسند "ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪ ﺍﺧﻼﻕ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ" ﺗﻮ ، ﺩﯾﻮﺍﺭه ﻫﺎﯼ "ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺟﻨﺴﯽ ﻭ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻏﯿﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ" ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻠﺮﺯﺍﻧﺪ...!
بمیرید...!
اما میدانم که نیک میدانید که امام آزادگان _همو که مرگ را بخاطر باورهایش به جان خریدید_ فرمود:
اگر بکشید مارا ،بیدارتر میشویم...!

ﺭﻭﺣﺘﺎﻥ ﺷﺎﺩ ...!
ﺭﺍﻫﺘﺎﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ داشت...!

یاسر کیانی

  • افسر ولایی مهدی(عج)

همه چیز درمورد شیخ زکزاکی(رهبر شیعیان نیجریه)

افسر ولایی مهدی(عج) | سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۱ ب.ظ

افسران - ............

◄طبق آخرین اخبار رسیده هنوز شیخ زکزاکی شهید نشده‌اند ولی در واقعه روز گذشته به ایشان نیز تیراندازی شده است و نزدیک به چهار گلوله به ایشان اصابت نموده است و حال ایشان مساعد نیست.

افسران - یا الله یا غیاث المستغیثین...

آخرین تصویر رهبر شیعیان نیجریه

www.rajanews.com/new

  • افسر ولایی مهدی(عج)

عکس چهره کودکی پیامبر در فیلم محمد رسول الله

افسر ولایی مهدی(عج) | سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۶ ق.ظ

عکس چهره کودکی پیامبر در فیلم محمد رسول الله

عکس چهره کودکی پیامبر در فیلم محمد رسول الله

عکس چهره کودکی پیامبر در فیلم محمد رسول الله

عکس چهره کودکی پیامبر در فیلم محمد رسول الله

عکس چهره کودکی پیامبر در فیلم محمد رسول الله

پسری که نقش پیامبر را در “محمد رسول الله” ایفا کرد؛ تاکنون عکسی از بازیگر نقش کودکی پیامبر در «محمد رسول الله» منتشر نشده بود اما بالاخره بعد از مدت‌ ها اولین عکس از این بازیگر منتشر شد.

گردآوری: سایت تفریحی دز فان

  • افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره 51 (فراخوان حریم آسمانی) / چادر یعنی بیرق حسین...

افسر ولایی مهدی(عج) | يكشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۱۵ ب.ظ

پرچم حسین(ع) بدست عباس(ع) است و به سر زینب(س)!

اینجاست که کشف حجاب استراتژی دشمن میشود...!

چادر یعنی بیرق حسین(ع) ...

دختر سرزمین من!

به چادرت میخندند؟!!

به تاج بندگیت طعنه میزنند؟!!

بگذار تمام دنیا مسخره ات کنند!

خودت را...

چادرت را...

سیاه بودنش را...

چهره ی بدون آرایشت را...

می ارزد به یک لبخند رضایت مهدی فاطمه(عج)

مبادا دلسرد شوی خواهر...!

هیزم برای آتش غربت زهرا مباش...

که این روزها فاطمه بدجور غریب است...

ــــــ

مطلب از: آسمانی



منبع: (خاطرات ارزشی)khatereh313.blog.ir

  • افسر ولایی مهدی(عج)

ریشوهای با ریشه / شهدای با ریشه

افسر ولایی مهدی(عج) | شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۴ ب.ظ

آی مادرا!

خیلی حال میده یه بچه خوشگل به دنیا بیارید!

تو کوچیکی همه جا از ادبش و تو بزرگی از اخلاق و صفا و صمیمیتش حرف بزنن!

خیلی حال میده به سنین جوانی که رسید وقتی نگاش کنین دلتون بره! خوشگل،خوشتیپ،شیک...

خیلی حال میده وقتی حرف ِ دین و ناموس و وطن میاد وسط، 
دیگه بی خیال همه چیز بگه می خوام برم و شما بگین خدا یارت مادر!

ولی از همه اینا باحال تر می دونید چیه؟

اینه که وقتی بعد چندین سال چشم انتظاری استخونای پسر خوشتیپتُنو 

بیارن،کفن ُبگیرید سمت آسمون و آروم بگید:

اللهُمَ تَقبَل مِنا هذا القَلیل ...!!!

  • افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره 49 (فراخوان حریم آسمانی) / ببخشید خانوم، کفشتون خونی شده!

افسر ولایی مهدی(عج) | شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۷ ب.ظ

زن متعجب و سریع نگاهی به کفشش انداخت؛ اما اثری از خون نبود. یک لحظه فکر کرد حتماً این هم نوع جدیدی از متلکهای مردها است. هر روز که با لباسهای مد روز فشن تی وی، و جدیدترین و محرکترین آرایش صورت و مدل مو بیرون می آمد، خیلیها شهوانی و خیره نگاهش میکردند و بعضیها همه جور … . تا حالا همه جورش را شنیده بود، اما این یکی خیلی عجیب بود. عجیبتر از آن، ظاهر مرد بود؛ که بیشتر ناراحتش میکرد.

– مردک بی شعور! خجالت نمیکشی با این همه ریش و پشم؟! شما بسیجیها خودتون از همه بدترید، اون وقت ادعاتون گوش عالمو کر میکنه. تو اگه راست میگی…

مرد انتظار این برخورد را داشت؛ ولی حجب و حیایش در برخورد با نامحرمان، کمی دست پاچه اش کرده بود. اما موضوع خیلی مهم بود، مهمتر از آن که باعث شود مانند همیشه سرش را بیاندازد پایین و غوطه ور در افکار خودش، بی آنکه حتی حواسش را پرتِ دیگران کند، به راه خودش برود و به راه خودش بیاندیشد.

عزمش را جزم کرد تا حرفش را کامل کند. همانطور که زن داشت با عصبانیت به او فحش میداد، آرام و متین گفت:
“بهترین جوونهای این مملکت، وقتی داشتند جونشون رو فدا میکردند که دشمن پاش به این خاک دراز نشه، تو وصیتنامه هاشون مینوشتن: سیاهی چادر … .

فقط گفتم که بدونید کفشتون تا مچ رفته تو خونشون!!

زن هاج و واج داشت قامت مردی را نگاه میکرد که چند لحظه پیش از کنارش گذشته بود؛ ولی حالا دیگر چیزی نمیگفت و غرقِ فکر بود..

خواهرم!
حواست باشد نامحرم، نامحرم است...
چه آشنا باشد، چه غریبه...
چه فامیل باشد، چه پسرک در خیابان...

مواظب باشیم شرمنده شهدا و امام حسین(ع) نباشیم و در روز محشر با سربلندى در محضرشان حاضر شویم...

و یادمان باشد که

 شهدا امام زادگان عشقند

ــــــــــ

منبع: (خاطرات ارزشی)khatereh313.blog.ir

  • افسر ولایی مهدی(عج)

صحنه ی وداع با آبرو...

افسر ولایی مهدی(عج) | پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۳ ب.ظ

دختر گفت : بشمار !

پسرک چشمانش را بست و شروع کرد به شمردن : یک ، دو ، سه ، چهار . . .
دخترک رفت پنهان شود !
آن طرفتر پسر دیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند ، برّه شد و با گرگ رفت . . .
پسرک قصه هنوز می شمارد . . .

دغدغه نوشت: با احتیاط بخونید... این پست لغزنده است... بس که، کلمه به کلمه باریدم و نوشتم...

میدونین منظورم چیه؟؟؟ خواهران و برادران گلم! مراقب خودتون باشید. دوستی های اینترنتی، عاقبت خوشی نداره. آنچه باقی می ماند، کوله باری از حسرت و پشیمانیست که باید بر پشت گذاشت و فرار کرد تا مبادا آبرویمان برود... مبادا دلی بشکنیم... دل شکستن هنر نیست...!

متوجه حرفم نشدین؟! کاری نداره. یه لیوان از کابینت بردار.
خب...
پرتش کن زمین...
خب...
شکست؟!
آره!
حالا ازش عذر خواهی کن!
ببخشید لیوان منظوری نداشتم... !!!
دوباره درست شد؟!
نه...
حالا متوجه شدی...؟؟!

این پست، تجویزی بود از جانب غیرت دینیم که نگران خواهران و برادران ارزشی و دینی خودش هست. امید است در دام های شیطان گرفتار نشویم...

ـــــــــــــ

بازنشر از وبلاگ قبلی خودم(دریچه انتظار)

  • افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره 48 (فراخوان حریم آسمانی) / من و چادرم، دغدغه ها!

افسر ولایی مهدی(عج) | پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۴ ب.ظ

مَن یک دخترم

اَز نوع چادُریَش

مَن خودَم را و خُدایَم را قبول دارم و این برایم اَز تمام دُنیا با اَرزش تر اَست

توی خیابان که راه میروم:

نَه نگران پاک شدن خَط خَطی هآی صورَتم هَستم

وَ نَه نگران مورد قبول واقع نَشدن

تنها دَغدَغِه ام عَقب نَرفتن چادرم هست و بس

مـــــَـــن ســـــاده امـــــــ

مــــــثـــل چـــــادرمــــــ

بـرای با من بودن باید ســـــاده بـــود

تــنــها هــمــیـــن...



منبع: (خاطرات ارزشی)khatereh313.blog.ir

  • افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره 47 (فراخوان حریم آسمانی) / بی‌حجاب می‌مونم تا چشت در بیاد!!!

افسر ولایی مهدی(عج) | پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ب.ظ

این خاطره که میخوام بگم مربوط به اون زمانیه که گشتای بسیج به راه بود...

یک بزرگواری فرمانده تیم ما بود؛ جانباز بود و آزاده یه چشم نداشت یعنی دشمن از جا درش آورده بود.

خلاصه داستان از اونجایی شروع میشه که این فرمانده ما به یک دختر خانوم بی حجاب با کمال آرامش و احترام میگه دخترم حجابت رو درست کن.
دختره هم در کمال پر رویی و بی حیایی میگه: درست نمیکنم تا چشت درآد .
حاجی ما هم در جواب میگه : چشمم در بیاد حجابتو درست میکنی ؟
اونم میگه: آره
حاجی ما هم چشم مصنوعیش رو در میاره میگذاره کف دست دختر!
دختره هم انگار عزرائیل دیده باشه جیغ میزنه و الفرار …
جماعت که معرکه دختر رو میدیدند زدن زیر خنده…

خلاصه بسیجی برای برقراری حیا تو جامعه حاضره چشماشم دربیاره…

یا به قول بانو کنیز بی بی بی حرم،
بسیجی حتی جانش رو بدون اسم و رسم میده و میشه "شهید گمنام"

ـــــــــــــ

منبع: دریچه انتظار



منبع: (خاطرات ارزشی)khatereh313.blog.ir

  • افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره 46 (فراخوان حریم آسمانی) / خاطراتی از شهید آقاسی زاده درمورد حجاب

افسر ولایی مهدی(عج) | پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۰ ب.ظ

_ شاید نامحرم باشه 
حسن به من می گفت:
مادر جان! وقتی من و داداش خونه ایم، درست نیست شما و خواهرم درِ حیاط را باز کنید؛ یا من می روم یا داداش. شاید یک مردِ نامحرمی پشت در باشد؛ خوب نیست صدای شما را نامحرمی بشنود
خیلی حساس بود. با اینکه ما خودمان رعایت می کردیم؛ اما همیشه حواسش بود، مخصوصاً به خواهرش.
(شهاب، ص ۵۶٫)

_ نخواستیم بابا، دکتر نخواستیم!  
در کانادا که درس می خواند، برای معاینه پیش دکتر رفت. آقای دکتر گفت باید داخل اتاق مخصوص رفته و لباس هایش را در بیاورد. حسن وارد اتاق که شد، فهمید مسئولیت معاینه را یک خانم پرستار برعهده دارد. سریع از اتاق زد بیرون.
دکتر تعجب کرده بود. حسن برایش توضیح داد که ما از نظر مذهب خودمان برای ارتباط با نامحرممحدودیت هایی داریم تا زمانی که ضرورتی پیش نیاید، معاینه توسط نامحرم جایز نمی باشد.
آخرش هم گفت: اگر این طوری می خواهید معاینه کنید، همان بهتر که معالجه نشوم!
(شهاب، ص۵۶-۵۷٫)

_ نگاه یا گناه؟
هر خانواده ای برای خودش رسمی و رسومی دارد. ما قبل از عروسی، مراسمی زنانه برگزار می کنیم که معروف است به پاتختی. خانم ها جمع می شوند و در حضور عروس و داماد جشن می گیرند.
مراسم شروع شده بود؛ اما هر چه اصرار می کردیم، داخل خانه نمی آمد! به شوخی گفتم: همه که تو را نمی شناسند، شاید فکر کنند عیب و ایراد داری!
قبول نمی کرد، نمی توانست روبروی آن همه نامحرم بنشیند. جلوی در ایستاد.
می گفت: همین کفایت می کند.
(شهاب، ص ۶۷)

_ لباس زنانه جلوی چشم نامحرم 
همسرش می گوید: خیلی به حجاب اهمیت می داد. می‌گفت: حجابتان حتماً همراه مقنعه باشد. موقعی که برای خرید وسایل سر عقد به بازار رفتیم، به جای اینکه دنبال لباس عروس و آینه و شمعدان برویم، ابتدا برای من مقنعه خریدند.
وقتی منزل مادرشان زندگی می‌کردیم، تأکید داشت با نامحرم صحبت نکنید.
دفعه اول که با اخلاق ایشان آشنا نبودم، لباس ها را در حیاط خانه که محل رفت و آمد بقیه بود، پهن کرده بودم. ایشان خیلی ناراحت شدند و گفتند: لباس های رنگی را بیرون پهن نکن.
من هم لباس‌ها را شب پهن می‌کردم، یا چادر رویشان می‌کشیدم.

_ جوراب بپوشید!!!
زمانی چهره اش در هم می‌رفت که خلاف شرعی می‌دید. اگر موهای یکی از خانم‌های بستگان بیرون بود، خودش را طوری نشان می‌داد که متوجه می‌شدند، او از این وضعیت ناراحت است و گاهی هم تذکر می‌داد.
در مجلس اگر یکی از محارمش بدون جوراب بود، می‌گفت: بروید جوراب بپوشید، اینها صحیح نیست.
وقتی بچه‌های نابالغ می‌آمدند، به خانم ها می‌گفت: خودتان را بپوشانید.

(شهاب، ص ۶۷)

ــــــــــــــ

منبع: خانه حجاب(khaneye-hejab.blogfa.com)



منبع: (خاطرات ارزشی)khatereh313.blog.ir

  • افسر ولایی مهدی(عج)