دریچـ ـهـ انتـ ــظار

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

دریچـ ـهـ انتـ ــظار

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

دریچـ ـهـ انتـ ــظار

در طبیعتــــــ رازی نهفته استــــــ؛
راز شکوفاییـــــــ،
بهاری دیگــــــــر،
راز سبز انتظــــــار...
شاعر: امین کوهـــــرو(نیما.آ)
____________________________
چشمها را بر دریچه ی انتظار پلک نمی زنم.
اشکها در بستر گونه ها سرود دلتنگی سر می دهند.
آن سوی وسعت بارانی دل آفتاب یاد تو جاریست.
ساحل ماسه ای دستانم هنوز از عشق تو نمناک است.
نیلوفران خیس از شرم نگاه شعر شادی زمزمه می کنند.
نبض زمان نفس نفس میزند از حسرت دیدارت .
آغوش سرد دشت روزهاست گرمی عشق تو را منتظر است.
بیا که غروب دیگر از غربتش به تنگ آمده است.
بیا دیگر…
اللهم عجل لولیک الفرج...
___________________________
ای رزمنده ای که در فضای سایبری می جنگی؛
برای فشردن کلید های کامپیوتر، وضو بگیر
و با نیت قربة الی الله قلم بزن
بدانکه تو مصداق «و ما رمیت اذ رمیت...» هستی
تو در شب های تاریک جبهه سایبری،
از میدان مین گناه عبور میکنی...
مراقب باش!
به اهل بیت و شهدا تمسک کن!
بصیرتت را بالا ببر که ترکش نخوری!
رابطه خودت را با خدا زیاد کن...
با اهل بیت یکی شو...
و در این راه گوش بفرمان ایشان و مخصوصا رهبرت باش...
وقتی با وضـو پشت کیبورد بنشینی، و بسم الله بگویی
دستانت دیگر در اختیـار خودت نیست ...
می شود وسیله ای برای نوشتن حرف حقی که باید گفته شود
دیگر از گناه فاصله میگیری ، بوی نامحرم را نمیشنوی !
این وضو قدرتی به قلمت می دهد که قلب را سوراخ کند
و به عمقش برود و به دل برسد
جایی که فقط با حرف حق است که می لرزد ...
چهار ستون دل که لرزید ، حرف حق کارش را کرده ...
حالا دیگر نوبتِ دل است که وضو بگیرد ...
بسم الله بگوید و پشت کیبورد بنشیند
و دوباره مُوس را تکان دهد...

پیام های کوتاه
پیوندها
آخرین نظرات

مدت هاست از تو دورم...

افسر ولایی مهدی(عج) | پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۳ ب.ظ

1. دیروز دلم در شبکه های ضریحت جا خوش کرده بود. آرام و بی قرار برای غربتت گریه می کردم. پای ثابت عَلَم روضه ها من بودم. مسئول چای خانه و شستشوی استکان های کوچک با نعلبکی های گلدار من بودم. چقدر با تو بودن لذت داشت.

و امروز در شبکه های بی فایده اجتماعی گیر کرده ام. نه آرامم و نه بی قرار.بی هویت شده ام. پای ثابت لایک های پوچ من هستم. مسئول گروه های الکی با حرف های پولکی و روابط شُلکی من هستم. چقدر بی قرار تر شده ام.

2. سال 61 شب آخر، عباس برادرانش را جمع کردو فرمود: «خواهر برادرم، زینب، دلهره دارد. او به حسین گفته، جان برادر این افراد با تو می مانند؟ تو را تنها نمی گذارند؟ حسین جان اینها تا آخرش هستند؟»

ای برادرانم به شما گفته باشم، وقتی برطبل جنگ زده شد ما فرزندان ام البنین از اولین کشته ها و پیش مرگان حسین هستیم. مبادا زینب بیش از این احساس تنهایی کند؟

و بعد عباس برای اتمام حجت به حسین فرمودند:

خدا چنین روزی را نیاورد

که ما تو را بگذاریم

و به سوی شهر خود برگردیم.

هرگز تو را ترک‌ نخواهیم‌ کرد.

 آیا پس‌ از تو زنده‌ بمانیم‌؟

خداوند هرگز چنین‌ روزی‌ را نیاورد

.

.

.

و من مدتهاست حس میکنم تو را رها کرده ام.

حسین جان دوستت دارم.

اللهم عجل لولیک الفرج

  • افسر ولایی مهدی(عج)

نظرات  (۱)

سلام علیکم مومن
خیلی التماس دعا
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی